رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در قيامت پس از آن كه خداوند همه انسانها را جمع كند، منادى ندا مى كند و مى گويد: پيش آيند كسانى كه در نيمه هاى شب از بستر خواب دور مى شدند و خدا را مى خواندند و از خشم و غضبش بيمناك و به رحمتش اميدوار بودند. آن گاه جمعى پيش روند و قبل از ديگران به جايگاههاى خود (در بهشت ) وارد شوند و بعد از آنان به حساب مردمِ ديگر رسيدگى نمايند
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: چون بنده اى در نيمه شب تار، با مولايش خلوت كند و به مناجات بپردازد خداوند نورى در دلش قرار دهد و به فرشتگانش گويد: بنده ام را ببينيد كه در نيمه شب تاريك با من خلوت كرده است در حالى كه انسانهاى تنبل سرگرم كارهاى بيهوده اند و غافلان در خوابند، شما شاهد باشيد كه من او را آمرزيده ام
روايت شده است كه خداى متعال به حضرت موسى عليه السلام وحى كرد كه : اى موسى ! در تاريكى شب از خواب برخيز (و مناجات و راز و نياز كن ) تا قبرت را باغى از باغهاى بهشت قرار دهم . همچنين آمده است نماز گزار بايد با خواندن نماز صبح ، صبحِ قيامت را به ياد آورد و از نماز ظهر به ياد گرمى محشر بيفتد و از نماز شب ، تاريكى قبر را متذكّر شود
خداوند مشتاق كيست؟ خداوند متعال به يكي از صديقين وحي نمود كه براي من بندگاني هستند كه مرا دوست ميدارند و من هم آنها را دوست ميدارم، آنان مشتاق من، و من هم مشتاق آنها هستم، و آنها مرا در ياد دارند و من هم به ياد آنان هستم، آنها به من نظر دارند، و من هم به آنها نظر دارم، پس اگر تو قدم جاي قدم آنها بگذاري، تو را هم دوست خواهم داشت و اگر از راه آنها منحرف شوي عقوبتت خواهم نمود. آن صديق گفت: معبود من! نشانه آنها كه مورد توجّه تو هستند چيست؟ خطاب رسيد: آنان روزها همچون چوپان مهرباني كه مواظب گوسفندان خود هست به سايه مينگرند و منتظر آمدن شب هستند، و همان گونه كه پرندگان هنگام غروب با شور و شوق عازم آشيانه خود ميگردند. اينان هم با همين حال به استقبال غروب خورشيد ميروند، پس آنگاه كه شب فرا رسيد، و تاريكي همه جا را فرا گرفت، و فرشها پهن و همه گرد هم جمع شدند و هر دوستي با دوست خود خلوت نمود اينان در برابر من به پاي ميايستند و صورتهاي خود را بر خاك مينهند، و با تلاوت آيات قرآن به مناجات و گفتگوي با من برميخيزند، و نعمتهاي مرا سپاس ميگويند. پس آنان را ميبيني كه گاه گريه ميكنند، و گاه شيون سر ميدهند، گاه آه ميكشند، و گاه از معاصي و گناهان شكوه ميكنند، گاه ايستاده و گاه نشسته، و گاهي در حال ركوع، و گاه در سجده هستند، و آنچه را كه به خاطر من تحمل آن ميكنند، همه را ميبينم، و شكوههائي كه از محبت من بر لب دارند ميشنوم. اولين چيزي كه به آنها عطا كنم سه چيز است يكي اينكه نور خودم را در دلهاي آنها بيفكنم در نتيجه همانگونه كه من از آنها آگاهم، آنها نيز از من با خبر خواهند بود، دوم اينكه اگر آسمانها و زمينها و آنچه را كه در اين ميان هستند در ميزان آنها ببينم باز آن را كم خواهم دانست، سوم رو سوي آنها ميكنم، و آيا اگر كسي من رو سوي او آورم، احدي ميتواند بداند كه چه به او عطا خواهم نمود. (اسرار الطلوة، حاج ميرزا ملكي تبريزي، ص 455).
1) رسول خدا (ص) در مورد فوايد دنيوي نماز شب ميفرمايد: پیامبر (ص) فرمودند: يا علي پنج چیز دل را روشن میکند. ۱- بسیار قل هو الله خواندن،۲- کم خوراکی، ۳- مجالست با علما، ۴- نماز شب، ۵- رفتن به مسجد برای نماز.
- رسول خدا (ص) فرمود: هنگاميكه آخر شب فرا ميرسد خداوند منزّه ميفرمايد: آيا دعا كنندهاي هست تا اجابتش كنم؟ آيا درخواست كنندهاي هست تا حاجاتش را عطا كنم؟ آيا استغفار كنندهاي هست تا او را بيامرزم؟ آيا توبه كنندهاي هست تا توبهاش را بپذيرم؟
برای دیدن ادامه ی مطلب روی عنوان مطلب کلیک کنید !!!!!!!!!
يكى از پزشكان قم چنين نقل مى كند: هنگامى كه امام خمينى - قدّس سرّه - دچارناراحتى قلبى شدند، خود را به بالين ايشانرسانده فشار خونشان را گرفتم . فشار ايشان عدد((5))را نشان مى داد كه از نظر طبىبسيار خطرناك بود. كارهاى اوليه را انجام دادم . پس از دو ساعت كه قدرى وضعبهترشده بود ولى قاعدتا حضرت امام نبايستى حركت مى كردند، شاهد بودم كه ايشانآمادهحركت شدند. عرض كردم : آقاجان ، چرابرخاستيد؟ فرمودند: نماز! عرض كردم : آقا، شما در فقه مجتهد و من درطب . حركت شما به فتواى طبى من حرام است . خوابيده نماز بخوانيد. ايشان با احترام ، نماز را خوابيده بجا آوردند
سعيد بن محمّد بن جنيد معروف بهابن جنيداز دانشمندان و عرفاى نامى قرن سوم بهشمار مى آيد. او استادى زبردست و عالمى ناطق بود، ولى در سلك صوفيان روزگارمىگذرانيد. او در سال 297 هجرى قمرى از دنيا رفت . يكى از علماى بزرگ آن عصر بنام جعفر خالدى مى گويد: او را در عالم خوابديدم ، بهاو گفتم : خداوند با تو چگونه رفتار كرد؟ پاسخ داد: همه اين اشارات و عبارات و رسوم وعلوم (صوفيانه ) كه داشتم به حالم سودى نبخشيد، جز چند ركعت نمازى كه در سحرگاهان مى خواندم
صفيف كندى نقل مى كند كه در دوران جاهليّت (در آغاز بعثت ) براى خريدن لباسو عطر ازبراى خانواده ام به مكّه مسافرت كردم و با عبّاس بن عبدالمطلّب (عموىپيامبر صلّىاللّه عليه و آله ) كه فروشنده كالاها و لوازم زندگى بود، ملاقات نمودم . در نزد اوبودم و به خانه كعبه نگاه مى كردم ، در حالى كه خورشيد به وسط آسمان رسيده وظهربود و هوا بسيار گرم بود. ناگهان ديدم جوانى آمد و به آسمان نگاه كرد و سپس روبروى كعبه ايستاد (و مشغول نماز شد). چند لحظه بعد ديدم نوجوانى آمد و درطرفراست او ايستاد و سپس چند لحظه اى نگذشت كه بانويى را ديدم آمد و پشت سر آندو نفربه نماز ايستاد. ديدم آن جوان به ركوع و سپس به سجده رفت و آن نوجوان و زننيزركوع و سجده بجا آوردند. به عبّاس گفتم : موضوعبزرگ و عجيبى مى بينم . گفت :آرى ، امر عظيمى است . آيا مى دانىاين جوان و آن نوجوان و آن زن چه كسانىهستند؟گفتم : خير. گفت : آن جوان محمّد بن عبداللّه (صلّىاللّه عليه و آله )، اين نوجوان على (عليه السّلام)، و آن زن خديجه (سلام اللّه عليها) است . پسر برادرم محمّد (صلّى اللّهعليه و آله ) مىگويد كه خداوند خالق به اين روش فرمان داده است . سوگند به خدا، تا کنون در همهزمين جزاين سه تن در اين دين (اسلام ) نيافته ام
حاتم اصمّ از عابدان وارسته و مخلص بود. يكى از مسلمين بنام عصام بن يوسفنزد او آمدو از روى اعتراض به او گفت : تو چگونه نمازمى خوانى ؟ حاتم گفت : هنگامى كه وقت نماز فرا مى رسد،برمى خيزم وضوى ظاهرى و وضوىباطنى مى گيرم . عصام گفت : وضوى باطنى چگونه است ؟ حاتم گفت : در وضوى ظاهر، اعضاى وضو را باآب مى شويم ، اما در وضوى باطن آناعضاء را با هفت خصلت مى شويم : 1) توبه ، 2) پشيمانى از گناهان سابق ، 3)تركدلبستگى به دنيا، 4) ترك تعريف و ستايش مخلوقات ، 5) ترك رياست مادى ، 6)ترككينه ، 7) ترك حسادت . سپس به مسجد مى روم و آماده نماز مى شوم ، در حالى كه كعبه را پيش رو مىبينم و خودرا در برابر خداى بزرگ يكپارچه محتاج مى نگرم . گويى در محضر خدا هستم ،بهشت رادر طرف راست و دوزخ را در طرف چپ و عزرائيل را پشت سر خود مشاهده مى كنم وگويىپاهايم روى پل صراط قرار گرفته است و اين نماز، آخرين نماز من است ؛ سپسنيّت مىكنم و تكبير پاك مى گويم و حمد و سوره را با تفكّر وتاءمّل مى خوانم ؛ آنگاه ركوع را با تواضع و خشوع انجام مى دهم ، و سپسسجده را باتضرع و زارى بجا مى آورم و تشهّد را با اميد مى خوانم و سلام نماز را بااخلاص مىگويم . مدّت سى سال است كه نماز من اين گونه است . عصام به حاتم گفت : اين گونه نماز خواندنرا شخصى غير از تو نمى تواند انجامدهد. سپس گريه سختى كرد و از خدا خواست كه چنين حالت عبادت را به او عنايتكند
امام صادق عليه السّلام فرمود: خداوند به حضرت موسى ابن عمران عليه السّلاموحىكرد: اى موسى ، آيا مى دانى كه چرا تو رابراى همكلامى خود برگزيدم و تو ملقببه كليم اللّه شدى ؟ موسى عليه السّلام عرض كرد: نه ، راز اينمطلب را نمى دانم . خداوند به او وحى كرد: اى موسى ، منبندگانم را مورد بررسىكامل قرار دادم ، در ميان آنان هيچ كس را به اندازه تو در برابر خود متواضعو فروتننيافتم .
يا موسى انّك اذا صلّيت وضعت خدكعلى التّراب
اى موسى ، هر گاه نمازمى گزارى ، گونه ات را روى خاك مى نهى و چهره ات را بر زمين مى گذارى نتیجه:به اين ترتيب ، درمى يابيم كه عالى ترين مرحله عبادت ، كوچك شدن بيشتر دربرابرخداست .
در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله زنى در غياب شوهرش زنا كرد، ولى پساز اينعمل زشت ، سخت پشيمان و ناراحت شد و در حالى كه بسيار پريشان بود، در يكىازكوچه هاى مدينه مى گذشت و فرياد مى زد: دلونىعلىرسول اللّه
مرا به سوى رسول خدا راهنمايىكنيد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله او را ديد و پرسيد: چرااين گونه پريشان هستى وفرياد مى زنى ؟زن عرض كرد:درغياب همسرم زنا كردم ؛ پس از مدتى صاحبفرزندى شدم ؛ بعد از تولد، او را در داخل خمره پر از سركه گذاشتم و سپسسركه رافروختم (مرتكب سه گناه شده ام :
1-زنا كرده ام در حالیکه متاهل بودم ، 2- كودك را كشته ام ، 3-سركهآنچنانى را فروخته ام. فهل لى من توبه ؟آياتوبه ام پذيرفته است؟
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: زناكرده اى ، پس بايد سنگسار شوى ؛مرتكب قتل شده اى كه كيفرش دوزخ است ؛ سركه آنچنانى را فروخته اى و درنتيجه گناهبزرگى كرده اى . اما گمانم آن است كه نماز عصر را ترك كرده بودى و به خاطرتركنماز عصر و سهل انگارى در نماز، آن گونه منحرف شده بودى كه چنين گناه بزرگىرامرتكب شدى.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السّلام به كميل بن زياد نخعى درباره خصوصيّات وكيفيّتاقامه نماز مى فرمايد: اى كميل ، شاءن و قدر و منزلت در عبادت واطاعت خدا به اين نيست كه نماز بگزارى وروزه بدارى و صدقه بدهى ، بلكه شاءن و منزلت در اين است كه نماز را با قلبپاكبگزارى و سليم النّفس باشى و عملى خداپسندانه را با خشوعى انجام دهى كهسراپاىوجودت را فرا گيرد. بنگردر آن چيزى كه در آن و بر آن به نماز ايستاده اى كهاگر غصبى و حرام باشد، نماز قبول نيست و فايده اى ندارد. آرى ، نمازگزار نمى تواند اموال مردم را خائنانه تصرف كند و مالك آن شود. حتى اگردر نماز از كمترين چيزى استفاده كند كه صاحب آن راضى نباشد، نمازشباطل است و بايد اعاده شود. بنابراين ، نماز آدمى را از تجاوز بهمال و ناموس مردم و حقوق آنها بر حذر مى دارد و آدمى را به يك زندگى صحيح ومرضىّخداوند بزرگ موفق و پايدار مى گرداند.
حضرت عبدالعظيم حسنى از امام يازدهم حضرت حسن عسكرى عليه السّلام روايتكرده استكه حضرت فرمود:موسى بن عمران با خداوندسخن گفت و عرض كرد: بار خدايا،جزاى كسى كه نمازشرا در اول وقت مى خواند چيست ؟ خداوند فرمود: خواستههايش را برمى آورم و بهشتم را به او مباح مى گردانم . آرى ، چون نمازگزار محبوب ترين كارهاى خود را ناديده مى گيرد و فريضه الهىرابر همه منافع خود مقدّم مى دارد، خداوند نيز محبوب ترين و بهترين جايگاه راكه بهشتاست، براى او مباح و حلال مى گرداند و او را به بهترين نعمتهاى بهشت خويشمتنعّم مىسازد.
ابو حمزه ثمالى از يكى از امامين همامين ، امام محمّد باقر يا امام جعفرصادق عيهما السّلام ،روايت كرده است كه : اميرالمؤ منين عليه السّلام روزى خطاب به اصحاب خودفرمود: كداميك از آيات كلام اللّه مجيد نزد شما اميدوار كننده ترين آيات است ؟ بعضى گفتند آيه : ان اللّه لا يغفر ان يشرك به و يغفر مادونذلك لمن يشاء همانا خداوند مشرك را نمى آمرزد و مى آمرزد پايين تر از شرك را براى كسى كهبخواهد... حضرت فرمود: نيكو آيه اى است ، اما اميدوار كننده ترين آيات براى غفران وآمرزشمعاصى نيست . عده اى ديگر گفتند آيه : و من يعمل سوء او يظلم نفسه ثم يستغفراللّه يجداللّه غفورا رحيما و كسى كه به كارى زشت بپردازد يا ستم بر خويشتن كند و سپس از خدا آمرزشخواهد،بيابد خداوند را آمرزنده مهربان . حضرت فرمود: نيكو آيه اى است ، امّا آيه مورد نظر نيست . بعضى ديگر گفتندآيه قل يا عبادى الّذين اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمة اللّه انّ اللّه يغفر الذنوبجميعا. بگو اى بندگانم كه با گناه به نفس خود اسراف مى ورزيد. از رحمت خدا ماءيوسنباشيد، چون خداوند جميع گناهان را مى آمرزد.... حضرت فرمود: نيكو آيه اى است ، امّا آيه مورد نظر نيست . بعضى ديگر گفتند آيه : والّذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذكرو اللّه فاستغفروالذنوبهم ... تقواپيشگان آنهايند كه هر گاه كار ناشايستى از ايشان سر زند يا ظلمى بهخويشكنند، خدا را به ياد آورند و از گناه خود استغفار نمايند... حضرت فرمود: نيكو آيه اى است ، اما آيه مورد نظر نيست . آيا آيه ديگرى نمىدانيد كهبه نظر شما اميدوار كننده ترين آيات قرآن باشد؟ اصحاب عرض كردند: نه اميرالمؤ منين ، به خدا سوگند چيزى در نزد ما نيست كهبخوانيم . امام فرمود: از حبيبم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شنيدم كهفرمود: اميدوار كنندهترين آيه در قرآن اين آيه شريفه است : و اقم الصّلواة طرفى النّهار و زلفا من اللّيل ... و بپاى دار نماز را هر دو سر روز و پاره هايى از شب ... سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: ياعلى ، به خدايى كه مرا بشير ونذير قرار داد و مبعوث به رسالت گردانيد، اگر يكى از شما به وضو قيام كند،گناهان و معاصى او از اعضاى بدنش فرو مى ريزد تا وقتى كه با صورت و قلب خودمتوجّه قبله شود، از قبله و نمازش بر نگردد مگر آنكه جميع گناهان او بريزد وهيچگناهى بر صحيفه عملش باقى نماند همچون روزى كه از مادر متولد شده باشد وهرگاهما بين دو نماز گناهى از او صادر شده باشد با خواندن نماز آمرزيده شود و ازگناهانپاك گردد. آنگاه پيامبر نمازهاى پنجگانه را كه موجب آمرزش هستند، شماره كرد و فرمود: ((يا على ،بدان كه منزلت نمازهاى پنجگانه براى امّت من مانند نهرى است كه بر در خانهيكى ازشما باشد. اگر شخصى بدنش چركين باشد و هر روز پنج بار در آن نهر شستشو كندآيا چيزى از آن چركها باقى خواهد ماند؟ سوگند به خدا، نمازهاى پنجگانه براىامّتمچنين است كه تمام گناهانشان را پاك مى كند و تيرگى قلبشان را مى برد
ابوبصير يار با وفاى حضرت امام جعفر صادق (ع ) مى گويد: در زمان شهادت حضرتصادق (ع ) در مدينه منوّره حضور نداشتم . پس از مراجعت از سفر، به عنوانتغزيت وتسليت به محضرامّ حميدههمسر آن حضرت رفتم . امّ حميده وقتى مرا ديد، به شدتگريست و فرمود: اى ابا محمّد،كاش درهنگام رحلت آن جناب حاضر بودى و مىديدى كه آن حضرت يكى از دو چشمان مباركش را بست و سپس فرمود: خويشان واقوام و هركس را كه به من لطف و محبتى دارد خبر كنيد تا بيايند. وقتى همه به حضور آنجنابرسيدند و در دور بسترش گرد آمدند، فرمود: هرگز شفاعت ما به كسى كه نمازش راسبك بشمارد و استخفاف به نماز داشته باشد، نمى رسد. بزرگترين آرزوى ما در آخرت ، شفاعت پيامبر وآل گرامى اش - عليهم صلوة المصلّين - است . بنابراين ، نبايد به نمازمان بابىتوجهى برخورد كنيم و براى آن اهميتى قائل نباشيم ، چرا كه در اين صورت ازنعمتبزرگ شفاعت محروم مى شويم .
عربى وارد مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم شد، با عجله تمام دوركعت نمازگذاشت ، در هيچ ركنى شرايط و آداب مربوطه نكرد و در قرائت و حفظ مخارج والفاظ وحروف و كلمات هيچ گونه دقّتى به عمل نياورد. به عبارت ديگر، نماز را باطماءنينه وسكون ، و وقار و خضوع و خشوع به جا نياورد. آنگاه براى دريافت مزد نمازى كهخواندهبود دستهايش را به آسمان برداشت و گفت :خدايا،اعلى علّيين ، بهشت را روزى من كن وقصرى زرّين و چهار حوريه به من عطا فرما. از قضا امام سجّاد (ع ) در آنجا حضور داشت و نماز خواندن شتابزده و درخواست اعرابى رااز خداوند شنيد، پس خطاب به او فرمود: ((اىبرادر عرب ، كابين و ازدواج بزرگىطلب مى كنى . يعنى نمازى كه تو با اين وصف گزارده اى ، شايستگى درخواست بهترين نعمتها وعالىترين مكانها را از درگاه بارى تعالى ندارد
نماز قيس بن سعد بن عباده
جناب قيس ، از صحابه بزرگ و از اشراف عرب به حساب مى آمد. وى از رؤ سا،سياستمداران ، جنگ آوران ، سخاوتمندان ، سخنرانيها، زاهدان و دانشمندانشمرده مى شد واز پايه هاى اصلى دين و استوانه مذهب بود. بعلاوه ، قيس رئيس طايفهخزرجو ازخاندانهاى بزرگ اين طايفه بود. خاندان او، هم در دوران جاهيليت و هم درزمان اسلام داراىمجد و عظمت بودند. قيس در مرتبه خوف از خداوند و شدّت بندگى و اطاعت نسبت به ذات پروردگار بهجايى رسيده بود كه روزى به هنگام نماز، در سجده گاهش مارى نمايان شد، ولىاو بىآنكه به اين خطر توجهى داشته باشد يا ترسى به خود راه دهد، براى سجده خم شدوطورى فرود آمد كه در پهلوى مار به سجده رفت . در اين هنگام ، مار به دورگردن قيسپيچيد. ولى او از نماز خود كوتاهى نكرد و چيزى از آن نكاست ، تا آنكه ازنماز فارغشد و مار را با دست خود از گردن جدا ساخت و به طرفى افكند
پيدا كردن گمشده به هنگام نماز
الوالعبّاس جوالقى روزى جوالى به كسى داد و فراموش كرد به چه كسى داده است . هرچه انديشيد، يادش نيامد. روزى به نماز ايستاده بود، يادش آمد كهجوال خود را به چه كسى داده است . به دكان رفت و به شاگرد خود گفت : يادم آمد كهجوال را به چه كسى داده ام . شاگردش گفت : چگونه يادت آمد؟ الوالعباس گفت : در نماز يادم آمد.
شاگرد گفت : اى استاد، به نماز خواندنمشغول بودى يا بهجوال جستن ؟ الوالعبّاس متوجّه كار بدش شد و دكان را رها كرد و به طلب علم پرداخت وچندان علمبياموخت تا مفسّر قرآن شد. هنگام نماز، حواس نمازگزار بايد از تشتّت و پراكندگى بدور باشد و در يك چيزخلاصه گردد.
آرى بايد قلب متوجه يك چيز باشد و آن فقط خداست و بس ، كه اگرازخدا غافل گردد ناچار خشوع و حضور قلب در غير خدا خلاصه مى شود.
ابراهيم بن موسى از القزّاز مى گويد: امام رضا عليه السّلام به عنواناستقبال از بعضى از طالبان خارج شد (در حالى كه من با عده اى از ياران باآن حضرتهمراه بوديم ). وقت نماز فرا رسيد. قصرى در آن حوالى بود. امام (ع ) باياران بهسوى آن رفتند و در كنار سنگ بزرگى ايستادند و سپس امام به من فرمودند: اذانبگو عرض كردم : منتظر رسيدن و ملحق شدن بعضى ازياران هستيم كه بيايند. حضرت فرمود: خدا تو را بيامرزد، نماز را ازاول وقت بدون عذر به تاءخير نيانداز. بر تو باد خواندن نماز دراول وقت . راوى گفت : پس اذان گفتم و نماز خوانديم . خواننده محترم ، نمازى كه امام رضا (ع ) به پا داشت ، نماز جماعت بود كه هرچه جمعيتبيشتر باشد ثواب نماز جماعت بيشتر است ، ولى توجه نموديد كه امام (ع)اجازه نفرمودنماز اول وقت ، به خاطر رسيدن و ملحق شدن بقيه ياران به تاءخير بيفتد، بلكهتاءكيدكرد كه نماز اول وقت خوانده شود و تاءخير را صلاح ندانست .
اينكه امام رضا(ع)فرمود: اى موسى ، بر تو باد كه هميشه نمازرا دراول وقت بپا دارىخطاب به فرد فرد ماست واختصاص به آن شخص ندارد.
از قول فرزند امام نقل شده است : "روز اولى كه شاه رفت ، ما در نوفل لوشاتوبوديم . نزديك به سيصد الى چهارصد خبرنگار اطرافمنزل امام جمع شده بودند. تختى گذاشتند و امام روى آن ايستادند.تمامدوربينها كار مىكرد. قرار بود هر چند نفر خبرنگار يك سؤ ال بكنند. دو سه سؤال از امام شد كه صداى اذان ظهر شنيده شد. بلافاصله اماممحل را ترك كردند و فرمودند: وقت فضيلت نماز ظهر مى گذرد. تمام حاضرين ازاين كهامام صحنه را ترك كردند، متعجّب شدند. كسى از امام خواهش كرد چند دقيقه اىصبر كنيدتا حداقل چهار پنج سؤ ال ديگر بشود. امام با عصبانيّت فرمودند: به هيچ وجهنمىشود. و رفتند."
مرد نابينايى به محضر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شرف ياب شد وعرضكرد: يا رسول اللّه ، چشمانم ديد ندارد وچه بسا پيش آمده كه اذان مسجد را مى شنومولى كسى پيدا نمى شود كه دستم را بگيرد و براى اقامه نماز جماعت در كنارشما مرابه مسجد بياورد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به او فرمود: طنابىبه در منزلت ببند و آن رابه در مسجد وصل كن و با كمك آن خود را به مسجد برسان و در نماز جماعت شركتكن
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.
در راه مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد!
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.
در راه مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.
مرد پاسخ داد: من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.
مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست درخواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.
مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.
مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.
مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.
مرد دوم پاسخ داد: "من شیطان هستم". مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد.
شیطان در ادامه توضیح می دهد:
من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم. وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهتان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانوانده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید.
بنا براین، من از سالم رسیدن شما را به مسجد مطمئن شدم.
ابوعثمان مى گوید: من با سلمان فارسى زیر درختى نشسته بودم ، او شاخه خشكى را گرفت و تكان داد همه برگهایش فرو ریخت . آنگاه به من گفت : نمى پرسى چرا چنین كردم ؟
گفتم : چرا این كار را كردى ؟
در پاسخ گفت :یك وقت زیر درختى در محضر پیامبر (ص) نشسته بودم ، حضرت شاخه خشك درخت را گرفت و تكان داد تمام برگهایش فرو ریخت . سپس فرمود:سلمان ! سۆ ال نكردى چرا این كار را انجام دادم ؟
گفتم : منظورتان از این كار چه بود؟
فرمود: وقتى كه مسلمان وضویش را به خوبى گرفت ، سپس نمازهاى پنچگانه را بجا آورد، گناهان او فرو مى ریزد، همچنان كه برگهاى این درخت فرو ریخت.
در زمان حضرت عیسى(علیهالسلام)، زنى صالح و عابد،زندگی می كرد. وی وقتی زمان نماز فرا مىرسید، هر كارى كه داشت رها و به نماز مشغول مىشد. روزى هنگام پختن نان، مؤذّن بانگ نماز فرا داد. زن نان پختن را رها كرد و به نماز مشغول شد؛ چون به نماز ایستاد،شیطان در وى وسوسه كرد كه: «تا تو از نماز فارغ شوى،نانها همه میسوزند.» زن به دل جواب داد: ...
اگرنانها بسوزد بهتر است كه روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد.
بار دیگر شیطان وسوسه كرد كه: پسرت در تنور افتاد و سوخت، زن در دل جواب داد: اگر خداى متعال قضا را براین قرار داده كه من در حین نماز و پسرم به آتش دنیا بسوزد؛ من به قضاى خداى تعالى راضى هستم و از نمازفارغ نمىشوم كه خداوند خود، فرزندم را از آتش نگاه دارد.شوهر زن به خانه آمد، زن را در حال نماز دید، و نانها را در حالی كه نسوخته بودند در تنور دید. و فرزندش را دید كه در آتش بازى می كند و یك تار مویش نیز نسوخته است،و به قدرت خداوند، آتش بر وى بوستان گشته است.چون نماز زن تمام شد، شوهر دست وى گرفت و نزدیك تنور آورد و در تنور نگریست، فرزند را به سلامت دید و نانهارا نیز نسوخته دید. مرد در عجب ماند و خدا را شكر كرد، و زننیز سجده شكر كرد. مرد، به همراه فرزندش به نزد حضرت عیسى(علیهالسلام)رفت و جریان را به حضرت گفت. حضرت عیسى گفت: برواز زنت بپرس كه چه معاملهای با خدا كرده است و چه رازی با خدا دارد؟چرا كه اگر مردی این كرامات را داشت به وی وحی میشد.
شوهر نزد زن آمد و از راز این جریان پرسید. زن گفت:
- كار آخرت را در مقابل كار دنیا جلو انداختم.
- هرگز بدون طهارت نبودم.
- چون وقت نماز میشد همه كارها را رها میكردم
و مشغول نماز میشدم.
- هر كس به من جفا میكرد و دشنام میداد، كینهای
از وى به دل نمیگرفتم و به او پاسخی نمیدادم و به
خدا واگذار میكردم.
- به قضاى الهی راضى بودم.
- فرمان خدا را تعظیم داشته و اطاعت میكردم.
- بر مردم رحم داشتم .
- نماز شب و نماز ظهر را ترك نكردم.
حضرت عیسى(علیهالسلام) فرمود: اگر این زن مرد
بود پیامبر میشد.(كنایه از این كه این اعمال، كارهای
پیامبران است.)
مسئله نسوختن طفل در تنور آتش، مسئلهاى است
كه دو بار قرآن مجید بر آن شهادت داده است، یكى
حضرت ابراهیم(علیهالسلام) در زمان نمرود و دیگر
در مورد حضرت موسى(علیهالسلام) در دوران كودكى
در عصر فرعون.
مسلم است كه هر كس با تمام وجود تسلیم خداوند
شود، خداوند هر مشكلى را برایش سهل و آسان و
هر چیزى را به فرمان او در میآورد. چنانچه فرمودهاند
نقل شده است كه روزى ))سید هاشم ((امام جماعت مسجد))سردوزك ((بعد از نماز به منبر رفت . در ضمن توصیه به لزوم حضور قلب در نماز، فرمود: روزى پدرم مى خواست نماز جماعت بخواند و من هم جزء جماعت بودم . ناگاه مردى با هیاءت روستایى وارد شد، از صفوف جماعت عبور كرد تا به صف اول و پشت سر پدرم قرار گرفت . مؤ منین از اینكه یك نفر روستایى رفت و در صف اوّل ایستاد، ناراحت شدند، اما او اعتنایى نكرد. در ركعت دوم در حال قنوت ، قصد فرادا كرد و نمازش را به تنهایى به اتمام رساند و همانجا نشست و مشغول خوردن نان شد. چون نماز تمام شد، مردم از هر طرف به رفتار ناپسند او حمله و اعتراض كردند ولى او به كسى پاسخ نمى داد. پدرم فرمود: چه خبر است ؟ به او گفتند: مردى روستایى و جاهل به مساءله ، به صف اوّل جماعت آمد و پشت سر شما اقتدا كرد و آنگاه وسط نماز، قصد فرادا كرد و هم اكنون نشسته و نان مى خورد. پدرم به آن شخص گفت : چرا چنین كردى ؟ او در پاسخ گفت : سبب آن را آهسته به خودت بگویم یا در این جمع بگویم ؟ پدرم گفت : در حضور همه بگو. گفت : من وارد این مسجد شدم به امید اینكه از فیض نماز جماعت با شما بهره مند شوم ، اما وقتى اقتدا كردم ، دیدم شما در وسط حمد، از نماز بیرون رفتید و در این خیال واقع شدید كه من پیر شده و از آمدن به مسجد عاجز شده ام لذا به الاغى نیاز دارم ، پس به میدان الاغ فروشها رفتید و خرى را انتخاب كردید و در ركعت دوم در خیال تدارك خوراك و تعیین جاى او بودید. بدین سبب من عاجز شدم و دیدم بیش از این سزاوار نیست با شما باشم ، لذا نماز خود را فرادا تمام كردم . این را بگفت و برفت . پدرم بر سر خود زد و ناله كرد و گفت : این مرد بزرگى است ، او را نزد من بیاورید، با او كار دارم ، مردم رفتند كه او را بیاورند اما او ناپدید گردید و دیگر دیده نشد
شخصی خدمت امام صادق-علیه السلام- رسید، و برای انجام کاری استخاره کرد. از قضاء استخاره بدآمد. ولی اعتنا نکرد، و سفرش را که برای تجارت بود، آغاز کرد. اتفاقاً درسفر به او خوش گذشت، و سود بسیاری به دست آورد. وی از بد آمدن استخاره درشگفت ماند، از این رو پس از بازگشت، خدمت حضرت رسید و جریان را از ایشانپرسید. امام صادق - علیه السلام- لبخندی نموده و فرمودند: به یاد داری کهدر مسافرتت در فلان منزل آنچنان خسته بودی که خوابت برد. و وقتی بیدار شدیکه آفتاب طلوع کرده و نماز صبحت قضا شده بود؟! اگر خداوند متعال آنچه را کهدر دنیاست به تو داده بود، جبران دو رکعت نماز قضای تو نمیشد.
بسم الله الرحمان الرحیم
سلام دوستان عزیز.
این وبلاگ برای ترویج فرهنگ نماز و نمازخوانی و آشنا کردن هرچه بیشتر شما عزیزان با نمازه.
دوستان بهترین مرورگر برای نمایش این وبلاگ mozilla firefox 11.0هستش.
امیدوارم مورد استفادتون قرار بگیره .
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ღقبلــــــــــــــــــــه ی عشقღ و آدرس lovekiblah.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.